نگرانی برای بابا
بالاخره بابا جون بعد از چند سال تصمیم گرفت انحراف بینی رو عمل کنه البته دکتر گفت باید همراه با زیبایی باشه وگرنه نتیجه مطلوب حاصل نمیشه من اینقدر گرفتار شدم که نتونستم خاطرات اون روزها رو بنویسم روز عمل شما رو گذاشتم پیش مامانی بابایی باباجون هم که باید سیبیل ها رو میزد صبح زود بیدار شد و سروصورتی صفا داد اولین بار بود که سبیلهارو میزد خیلی واسش سخت بود و قیافش حسابی تغییر کرد من هم که خیلی دلهره داشتم واسه عمل بابا وبا هم رفتیم بیمارستان ساعت 11.30 بابا رو بردن اتاق عمل بعد از کمی مامانی(مامان بابا) اومد پشت در اتاق عمل پیشم بابایی هم(بابای مامان) میخواست بیادکه گفتم اومدنش بیفایدست چون راه نمیدادن خلاصه 2.15 بابا رو ...
نویسنده :
منا
15:52